من پيغام رسانم

فروش كتاب هاي آلاين;بهترين كتاب ها;انواع مختلف كتاب;متنوع ترين كتاب ها

من پيغام رسانم

من پيغام رسانم


از متن كتاب:

به‌نظر مي‌آيد همه‌ي رفيق‎هايم بچه‌زرنگ‌اند. نپرسيد چرا. مثل خيلي چيزهاي ديگر، همين است كه هست. 

به‌هرحال هفت‌تيركش به‌جنب‌وجوش مي‌افتد. انگار چيزي از زير پوستش غليان مي‌كند و از جوراب زنانه‌ي روي صورتش رد مي‌شود. 

غرغري مي‌كند و مي‌گويد: «ديگه حالم داره از اين وضع به هم مي‌خوره.»

صدايش دارد از بين لب‎هايش بيرون مي‌آيد. 

ولي باعث نمي‌شود مارو دهانش را ببندد. 

مارو ادامه ‌مي‌دهد: «به‌نظرم باهم مدرسه مي‌رفتيم، يا يه چيزي تو اين مايه‌ها.»

هفت‌تيركش با حالتي عصبي مي‌گويد: «دلت مي‌خواد بميري، نه؟»

مارو توضيح مي‌دهد: «خب راستش، من فقط مي‌خوام پول پاركينگ ماشينم رو حساب كني. اون توي محوطه‌ي پونزده‌دقيقه‌ايه. تو هم كه من رو اين‌جا نگه داشته‌اي.»

هفت‌تير را به‌طرفش مي‌گيرد: «معلومه كه نگه داشته‌م.»

«لازم نيست اين‌قدر خشونت به‌خرج بدي.»

با خودم فكر مي‌كنم: اي خدا، الانه كه مارو بميره، الانه كه يه گلوله توي گلوش شليك بشه.


نويسنده:ماركوس_زوساك
مترجم:هماقناد


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد